التهاب لحظه ها

سینوهه : سلام

آتوس : همین..؟!

- پس چی بگم دیگه..؟!

- چمیدونم.. یه کم طولانی تر... مثلآ بگو با یه دنیا تفکر و انرژی مثبت خدمت تک تک خوانندگان وبلاگ مشترک آتوس و سینوهه سلام عرض میکنم و امیدوارم لحظه های خوبی رو تا حالا پشت سر گذاشته باشین...

- وقتی الان حالم خوب نیست چرا دروغکی بنویسم با یه دنیا انرژی مثبت..؟! ولی در مورد قسمت دومش باهات موافقم..

- حالا مثلآ دفعه های قبل خیلی حالت به پستی که داده بودی نزدیک بود..؟!

- نزدیک نبود ولی می خواستم مخاطب هام انرژی مثبت دریافت کنن... هر چند که رطب خورده نمی تونه منع رطب کنه...

- حالا نمی خواد انقدر اینجا خودت رو بچه مثبت نشون بدی... از کی تا حالا تو انقدر به فکر مخاطباتی..؟!

- از وقتی ایرانسل اومده..!!

- ...؟! یخ نکنی با نمک...

- بترکی... حالا هم که دارم باهات شوخی می کنم ساز مخالف می زنی..

- تو هر کاری که بکنی من باهات ساز مخالف میزنم...

- تو که ازین کارا بلد نبودی..

- تنم خورد به تنهء تو...کمال همنشین بالاخره کار خودشو کرده دیگه...

- ای بی چشم و رو... من کجا رو حرف تو حرف زدم داداشی..؟!

- داداشی..؟؟؟!! چه چایی نخورده دخترخاله هم شد واسه من... بیخودی خودتو به من نچسبون.. این وصله ها به ما نمیچسبه..

- تف به مرامت.. اول که جنسیتم رو عوض کردی... دوم اینکه مگه من وصله م..؟!

- پس چی.. اونم از نوع ناجورش..!!

- مثلآ چی..؟! مثال بزن...

- سر اون معرفی که وبلاگ منو خز کردی رفت... اینجا هم که اومدیم با رفیقام کل کل کردی و اسم منم به خاطر توی گوس پند ( گوسفند ) خراب شد...

- سر اون پست که خودت پیشنهاد دادی اسم پستمون باشه ( داداشیا )..! ولی حالا می  گی خودم رو به تو می چسبونم..! در ضمن من با دوستای شما کل کل نکردم.. قصد توهین نداشتم.. یه مکالمهء دوستانه بود... البته اگه ایشون من رو به عنوان دوست قبول کنن...

- اوهوووو..!!! چه لفظ قلم صحبت میکنه..!! ( ادا در آوردن با دهن ک ج..‌) : البته اگه ایشون منو به عنوان دوست قبول کنن...!! جمع کن بابا کاسه کوزتو... گن گن گن ..!!

- اولآ مگه من اینجا بساط پهن کردم که می گی کاسه کوزم رو جمع کنم..؟! ثانیآ چون مخاطبم خانم بود باید محترمانه صحبت کنم...

- دیدم چقدر اون اول باهاش محترمانه صحبت کردی... یه پستت رو اختصاص دادی به اون طفلک و تا تونستی کوبیدیش... بد بخت عقده ایه بی جنبه... منم خز کردی رفت..

- ااااااه... همش می گه منو خز کردی.. تو که ذاتی و ظاهری و باطنی خزه بسته هستی و بودی و خواهی بود...

- البته ... تا وقتی که من با تو بگردم همینطور خز میمونم...

-  روی صحیت من فقط یا مریم خانم نبود...

- سینوهه... نذار بگم پست قبلیت اول قرار بود کامنت اختصاصیه مریم باشه.. اما چون زیاد شده بود من بهت گفتم این که خودش یه پسته... تو هم حرف منو قاپیدی ، برداشتی پستش کردی..

- آهان ... تو رو خدا یه وقت نگیا... خب مسخره تو که هیمن حالا گفتی...!!

- حالا بگذریم... امروز یه شعر آماده کردم که می خوام اینجا بنویسم...

- .....؟؟؟!!! شعر گفتی..؟؟؟!! تو..؟؟؟!!

- البته شعر که نه ... مر..

- منظورت همون شر و وره دیگه..؟!

- دقیقآ همونه...

- خوبه که خودتم میدونی... پس دیگه چرا میخوای بنویسیش..؟! تو فکر کردی مخاطبات اعصاب و وقتشون رو از سر راه پیدا کردن که بشینن اینجا اراجیف تو رو بخونن..؟! اگه میبینی همین چهار تا مخاطب رو داری از صدقه سریه منه بدبخت... میتونی عرضه داری خودت بگرد واسه خودت مخاطب پیدا کن..

- یعنی چی... یه جوری میگی انگار مخاطبات رو خریدی..!!
- شر و ور نگو بابا... شر و ورت رو بگو...!!

- بالاخره چی..؟! بگم یا نگم..؟!

- شعرت منظورمه...

- آهان... اول از خواننده های عزیزم استدعا دارم که کم و کاستی هاش رو به خوبیه خودشون ببخشن.. چون تازه کلاس اولم...

- ااه... چرا انقدر ناز میکنی... بنال ببینیم چه شر و وری سره هم کردی دیگه...

- بی ادب... واما شعر... اسم این شعر ( التهاب لحظه ها ) هستش..

- ای وای.. ما که رفتیم... واسه خودت بگو...

- ....

منم گم شده دیار دردم ... رها شدهء دنیای چرندم

می خوام بترکه این بغض کهنه ... منو رها کن از غصه

همون غصه که سال ها با منه ... دشمن جون و دل و  قلبمه

غوره نشده می خوام مویز بشم ... رها از این دنیای پر افت و خیز بشم

می خوام داد بزنم آهای دنیا ... بین حرفام می شنوم ساکت بی دنیا

حیرت زده دنبال رد صدا ... می بینم هیچی نیست جز غار غار کلاغا

دوباره می خوام داد بزنم آهای دنیا ... این دفعه با تردید دنبال همون صدا

هرچی میگردم کسی نیست حتی یه آشنا ... می خوام فرار کنم ، نمی دونم اما کجا

دوباره به یاد صداهه میفتم ... یاد حرفای اون بیچاره میفتم

می گفت : موقعی داد بزن که تنهایی ... گرفتار اوهام و تشویش دنیایی

با خودم گفتم دیگه ازین بدتر ... دنیای رو به زوالم از این خراب تر

نمی خوام روزام بشه ازین سیاه تر ... نمی خوام تکراری بشه روزای تباه تر

دوباره صداهه ، اما این دفعه بلندتر ... تن صداش انگاری شده ضخیم تر

یهو یه ترسی میفته به جونم ... همون که تشنه شده واسهء خونم

می گه اینجا جای دل شکسته نیست ... اینجا جای آدم دل خسته نیست

برو حرفات خریدار نداره ... دل پر غصه غمخوار نداره

برو دتبال مثل خودت بگرد ... دنبال یه آدم تنها و طرد

منم محزون تر از همیشه ... زخم خوردهء دنیای بی ریشه

داره یادم میره جوونی ... بازم می گم گرفتار جنونی

توی این فکرا بودم ... رهایی از انزوا بودم

یکی گفت مگه نمی خوای سنگ صبور ... دل پر غصه ، جای سوت و کور

هر چی نگاه کردم نبود کسی ... دلم پر شده از دلواپسی

صدا از اون بالاها بود ... آره ، از اون آسمون کبود

گفتم چی بگم ، گفتنیا گفته شده ... دل این تنهای تنها سوخته شده

نمی خوام داغ دلم تازه بشه ... نمی خوام دلتنگی هام آوازه بشه

گفتم دلم خیلی گرفتست ... از این نا مردمی ها خستست

جوای خوبی رو بدی می بینی ... آخرش می شی بده ، تنها می شینی

به هر کی می گی رفیقتم ... غمخوار و یار شفیقتم

نمی بینی جز نامردی و نیرنگ ... نصیبت شده کاه و خلنگ

دنیا شده پر از ریا و تزویر ... یه عالمه آدم تنها و گوشه گیر

دل هیچکی آروم نمی شه ... فکر کنم اینجا وسط آتیشه

دلم هم آروم نداره ... یه لحظه جرآت ، سکونم نداره

دنبال گمشدم می گردم زیر بارون ... رفیق لحظات پر التهاب و داغون

حالا چیزی نمونده ، فقط خاطره ... مشتی از ناکامی و فقط فاصله

صداهه می گه : اینا رو می خواستی فریاد بزنی ... همینجوری بگی و بگی و داد بزنی

ولی باشه ، آروم تر و شمرده ... می دونم دلت گرفته و پژمرده

ولی یادت باشه اینجا زمینه ... تاوانی نیست جز این ، همینه

باید صبر و تحمل کنی و بسازی ... تا توی زندگی به مشکلات نبازی

گفتم صبر و تحمل و سازش ندارم ... دیگه از تو التماس و خواهش ندارم

اونقدر داد می زنم ... هی ناله و فریاد می زنم

تا جونم آروم بگیره ... از غصه آروم بمیره

 

- .... تو به این میگی شعر..؟!

- من که از اول گفتم...هیچ ادعایی هم ندارم...

- والا این از شر و ور هم گذشته بود.. به نظرم تو اصلآ دیگه سعی هم نکن... برو ببین دخترم سحر چقدر قشنگ شعر میگه... یا همون مریم که باهاش کل کل میکنی... این سری دیگه در مقابلش هیچ دفاعی نمیتوی از خودت بکنی...

- خب سحر به باباش رفته... تازه من که اینجا با کسی سر جنگ ندارم که بخوام از خودم دفاع کنم... مریم خانوم هم قلم توانایی دارن و من هیچوقت خودم رو با شخصیتی مثل ایشون مقایسه نمیکنم و قصد دارم از مخاطب های دائمیش باشم...

- اوکی بابا ... فکر نمیکنی دیگه زیادی فک زدی..؟!

- نیست که تو همش ساکت بودی و هیچی نگفتی...

- من که رفتم... تو اگه خواستی بمون...

- صبر کن آتوس... منم الان میام... بذار یه خداحافظی بکنم بیام...

- .....

- خداحافظ همگی و ممنونم که ما رو تحمل کردین...

- ( از دور ) بیخود جمع نبند...خودت رو با من قاطی نکن... رفیقام همشون منو دوست دارن...

- ( با داد ) خیلی خب بابا... مرسی که منو تنها تحمل کردین... به خدا میسپارمتون... صبر کن آتوس... واستا بذار نم بیام ... آتوووووووووووووووووووووووس.......

 

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
توت کوچولو دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ق.ظ http://darkscare.blogsky.com

سلام عمویی!
اینجا هم اولم!
مرسی منو از نگرانی در اوردی!
من ۲ روز نیستم به بابا گفتم کجا میرم!

دلم برات تنگ میشه!

بابای عمو جوووووون دوستداشتنیم!

خوشحالم که برگشتی ...
برای سلامتیت نگران شده بودم.
عمویی دلم برات تنگ شده.

کورش(k2-4u) دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ق.ظ http://k2-4u.com

سلام وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن
تک تولز یک دشمن سر سخت برای پسورد سندر ها
https://shabgard.org/forums/showthread.php?t=11731
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/help%20Tak%20Tools%202%20Beta.GIF
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/Tak%20Tools%202%20Beta.zip Send to all Plz

نازنین دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ق.ظ

سلام...خوب میدونید؟همیشه که نباید تعریف کرد منظورم تعریف الکیه راستش شعرتونو دوست نداشتم...و به نظرم لغاتش کلیشه ای بودن.

خوشحال می شم که دفعه های بعدم صادقانه نظرتون رو بگید.
خیلی وقته زندگیه خودم هم کلیشه ای شده.
ایام به کام.

مریم سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:02 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

ِآتوس چرا فیلتر شدی؟!!

سلام مریم خانوم.
آتوس داره سعی می کنه مشکل رو برطرف کنه. چون وبلاگ برای بعضی از بچه ها فیلتره و برای عده ای باز.
ایام به کام.

توت کوچولو سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ

عمو من آپم !برگشتم تو این دو روز هم دلم واسه تو تنگیده بود هم بابا!

من دیگه میرم!

بابای

چشم عمویی.
حتمآ میام پیشت .

توت کوچولو پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام عمو جووووووونم!کجایی تو دلم واست ۱ ذره بیشتر از یه ذره تنگ شده!

خوبی؟؟

باز این بابایی غیبش زد آخر من سکته میکنم با این کاراش!

وبشم که واسم باز نمیشه!تو هم که دیر دیر آپ میکنی!

از من یاد بگیر ببین چقدر بیش فعالی دارم!هر روز آپم!

به این بابا آتوس بگو اگه میخواد باز من سر و کلم تو بیمارستان پیدا بشه به این قایم موشک بازیاش ادامه بده!حالا اگه کار داره یه خبری به من بده!نمیدونه دلم کوچیکه دق میکنم !

قربونت برم عمویی نازم!
شعرتم این بابایی چرت و پرت میگه اگه تمرین کنی خوب میشه همه که مادر زادی شاعر نیستن!هستن؟!

بابای عمو جونم!

سلام عمو جون..
به خدا درگیر امتحانامم. دلم برات خیلی تنگ شده . دعام کن.
مواظب سلامتیتم باش.
بابا آتوس هم آپ شده.
براش دعا کن. این روزا خیلی گرفتار شده.... خیلی بهمون سخت میگذره.
ایام به کام ..

مریم جمعه 1 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:25 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

آتوس وبلاگ من که فیلتر نیست!
پاشو بیا ببین چه خبره؟
زودتر مشکلو برطرف کن ما علافیم!

از طرف آتوس : مشکل برطرف شد.. بهتم گفتم..نیومدی...

توت کوچولو یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام سینوهه

آتوس کجاست ؟! تو هم که نیستی ؟! شما دوتا کجاییییییییین

من دارم دق میکنم . . .

عزیزم.. طاقت داشته باش..
اگه خدا بخواد و مشکلاتمون حل بشه هر دوتامون با دست پر برمی گردیم پیشتون.
دل بابا آتوس خیلی برلا تنگ شده.. این روزا فقط به تو فکر می کنه..
سعی کن درکش کنی..
دوستت داریم ..

نازی دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام اومدم حالتونو بپرسم همین حالتون خوبه؟

هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم .. چه دنیای رو به زوالی دارم

ممنون که جویای احوالمین.. لطف شما دورادور به ما می رسه ..
ایام به کام ..

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلاممممممممم
از دست شما دوتاااااااااااااا
قشنگ بود سینوهه جوون
دلت شاد

سلام یاسمین خانوم
ممنون لطف کردین
برام دعا کنید حالم خرابه!

ایام به کام

توت کوچولو جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام عمویی باشه باید تو امتحانات موفق باشی این یه دستوره هااااااااا!
منم برات دعا میکنم(چشمک)
بعد امتحانا هم سری آپ میکنی اااااااا یهعنی چی پسته ۶۰۰ سال پیش هنوز اینجاست پوسید دیگه . . .

بابای

سلام عمویی
دلم برات تنگ شده زودتر جوابمو بده دلنگرانم خبرای بدی شنیدم!


ایام بکام

سالواتوره شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ

لطف هه هه هه لعنت جملتونو دوست داشتم چه قدر هراس چه قدر شک چه قدر سر درگمی چه قدر تنفر چه قدر مرگ چه قدر باز هم ترس...چه قدر هجوم احساسات گنگ در مغزم در این لحظه...کاش کسی میفهمید...همیشه وقتی سراغ کسی میرم که میفهمه متوجه میشم که اشتباه کردم و اون وقت تنفره که سراسر وجودمو فرا میگیره از خودم از طرفم از همه ادما...تقصیر ادما نیست اگه تقصیر اونا بود من مجبور نبودم خودمو دلقکشون کنم...یه دختر شیرین دوست داشتنی ...دارم همه این ها را از مغزم استفراغ میکنم...و می اندیشم به اینکه چرا دارم اینارو برای شما میگم؟

سلام خوبین
کاشکی دوستاتونو بیشتر میشناختین توی انتخابشون دقت میکردین خواهر گلم!

ایام به کام

... جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ب.ظ

سلام
خوبی؟
فکر میکنم منو بشناسی،پس خودمو معرفی نمیکنم.من دوست سینوهه هستم یه بار وقتی باش حرف میزدم پیشش بودی،امیدوارم حدس زده باشی که کی هستم...
خیلی نگرانشم،اونم که روی هر چی بی معرفته کم کرده،یه خبر از خودش به من نمیده.یه مدت سراغشو از دخترش میگرفتم،مثل اینکه اون خیلی براش اهمیت داره چون بیشتر از من ازش خبر داشت
غرض از مزاحمت اینکه هم خیلی مواظبش باشی وهم اینکه بش گوش زد کنی که تکنولوژی خیلی پیش رفت کرده،از هزار راه میتونه از خودش به من خبر بده ،یه کم نصیحتش کن...
دل تنگی خیلی درد بدیه...
ممنون میشم
بابای

سلام ایکس لیدی!
علم غیب ندارم درضمن شما دوست آتوس هستین ّ شاید آزاده خانوم باشین بهتره نگران کسی باشین که حداقل بهتون فکر میکنه
از اول میدونستم دوستیه شما دوام نمیاره پس دوستانه وبرادرانه میخوام فراموشش کنین وبه فکر کسی باشین که قدر تونو بدونه .

ایام به کام

... جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ

با عرض معذرت...
این دوستت که برام حواس نذاشته،من دوسته آتوسم،اشتباه گفتم سینوهه،البته از آشنایی با شما هم خیلی خوشحالم

سلام خانوم مجهول!
مطمئن نیستم که شما کی هستین ولی اگه اول اسمتون آ امیدوارم خوب باشینَ درضمن لیاقت شما خیلی بیشتر از این رفیق ماست!
برادرانه میگم فراموشش کنین ... ومراقب خودتون باشین.

ایام به کام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد