-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آبانماه سال 1386 19:58
با سلام خدمت مخاطبای عزیز.من سینوهه هستم ... امیدوارم خوب وسرزنده باشین از اینکه معطل شدین متاسفمِِ. آتوس بهتون از اون ور آبها سلام میرسونه وازتون عذر خواهی کرد به دلیل وقفه ومتاسفانه سفر غیره منتظره به دبی وگفت که بگم ادامه ی داستاناشو به محض اومدن توی وبلاگ خودش دنبال کنین.من هم چون سبکم متفاوت بااین سبک مشترک بود...
-
بازگشت آتوس..!!
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 20:22
سلام... بعد از یک غیبت کبری.!! همراه با سینوهه عزیز و با سبکی متفاوت ( که سبک قدیم خودم بود ) برگشتم پیشتون... به زودی از همین وبلاگ شاهد سری ماجراهای من و سینوهه به نام ( بچه های پایتخت ) باشین..! از تمام کسایی که تو این مدت که من نبودم برام دلتنگی کردن و پشت سرم کلی صفحه گذاشتن متشکرم .. و ترجیح می دم جواب خیلی ها...
-
خراب شو خراب خراب!
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1386 17:23
چقدر خوب می شود که خراب خراب شوی، تا سرانجام ناپدید شوی . آنچه که هست ،همواره به عنوان واقعیت خواهد بود . و انچه که شده است محکوم به فناست . شدن ،همواره به زوال ختم می شود ، بنابراین ،سعی نکن خود را نجات بدهی . کسی که " خود" را درخدا گم می کند ، به فراسوی مرگ وزندگی می رود . وکسی که از خدا می گریزد و " خود "را نجات می...
-
از میل جنسی هراس نداشته باش !
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 16:34
از میل جنسی هراس نداشته باش . ترس مقدمه ی شکست است. خودرا بپذیر. میل جنسی وجودداردوباید وجودداشته باشد. البته، باید آن را بشناسی وبفهمی. نسبت به آن آگاه باش. آن را از ضمیرنا خود آگاه ،به ساحت خود آگاه خود بیاور. از عهده ی این کار بر نخواهی آمد،اگر این میل را سرزنش کنی. زیرا سرزنش، به سر کوب می انجامد،این سرکوب است که...
-
طلوعی دوباره ...
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 16:50
سلامی به گرمای آفتاب سوزان به همه دوستای عزیز وبا محبتم، امیدوارم لایق این همه محبت وبزرگواری شما باشم. دستای پر مهرتون رو می بوسم.دعا کنید این دل خسته رو. من حرارتی را که روح تو را به جنبش در می آورد، و عطشی را که در توبه سرشک تبدیل می شود، می شناسم. من آشنای گریه های شبانه ی تو هستم. من هم مبتلا بوده ام. من قلب تورا...
-
خداحافظیه شهریار کوچولو
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1386 12:42
ورود به طبیعت خویشتن یعنی زندگی دران وماندن دران. انسان بایدبداند ازچه چیزهایی رهایی پیداکند شناخت این راهها رهایی ازاین هاست. خداوند به هرطریق ممکن تطهیرت می کند. فقط طلا نیست که باید ازکوره ی اتش بگذرد تاخالص شود انسان نیز. کوره ی آتش برای انسان موهبت است این آتش ،میوه ی نیایش های فراوان و زایشهای بی شماراست . شدت...
-
عشق مسافر کوچولوی قرن ۲۱
شنبه 20 مردادماه سال 1386 20:18
اصلا نمی دونم چرا هیشگی ازم نپرسید، تو چرا اهلی شدی؟ تو رو چه به این حرفا! توی بی ستاره ، توی سردو بی حس؟ نمیفهمم چه طور این حس رو که زمانی احمقانه فرض می کردم منو اسیر خودش کرد. هر کی می گفت اهلی شدم با پوزخند می گفتم اسم آخرین رمانی خوندی چی بود؟ اسم آخرین تئاتری که رفتی چی بود؟ اما حالا به یاد اون پوزخندا که میفتم...
-
خوشدل باش ، کا ملا خوشدل
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 19:32
زندگی راخیلی جدّی نگیر، زیراجدیت بیماری خطرناکی است نه تنها بیماری است،بلکه خودکشی نیز هست. خوشدل باش،کاملاخوشدل، زیرا خوشدلی تنها راه زیستن است. زندگی،بازی ست. فهم درست این بازی یعنی دین. زیستن براساس این فهم سلوک عارفانه است. اگربتوانی چنان عمل وزندگی کنی که گویی درخواب وعمل زندگی میکنی، وباوجوداین،شاهدوناظرآن باش؛...
-
ًُفقط ببین !
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 11:56
انسان فقط می تواند بداند که خداوند چه چیزی نیست. دانستن اینکه خداوند چه هست، ممکن نیست. زیرا این جایی است که "بودن"آغاز میشود، تو نمی توانی خدا را بفهمی، اما می توانی "او"باشی ، یعنی متخلق شوی به اخلاق خداوندی. در این ساحت است کهتنها فهم ممکن اتفاق می افتد؛شهود. اما چنین فهمی به کل با فهمهای دیگر تو متفاوت است زیرا در...
-
معجزه ی شکفتن در خویش
جمعه 5 مردادماه سال 1386 17:27
زندگی را رودی ببین که بربسترزمان جاری است درساحل این رودبایست، نه کنجکاوباش ونه نگران. به خس وخاشاک گذشته ات نگاه کن که برخطراتت شناورند ومی آیند ومیروند؛ درست مانند حوادثی که در روزنامه ها میخوانی. از آنها منتزع شوونسبت به آنها بی تفاوت باش یادت باشد که هیچ چیزمهم نیست. فقط باش! آنگاه انفجاری رخ خواهد داد معجزه ی...
-
من چه تلخم امروز ...
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 21:16
غروب مرداد ماه برای من یادآور گذشتهء شیرینیه که حالا دیگه از مغز هستهء هلو هم تلخ تره..اما با اینحال ، هر وقت به اون زمان فکر میکنم دلم ناجور میگیره...طوری که نه میتونم آروم بگیرم..نه میتونم گریه کنم..نه میتونم حرفی بزنم...فقط میشه افسوس خورد...حسرت خورد..اینها کار یه عمره...عمر تباهی که همیشه حسرتکش روزای از...
-
آبی . . . خاکستری . . . سیاه ...
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1386 10:50
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخن گوی تو ام.. من در این تاریکی من در این تیره شب جان فرسا زائر ظلمت گیسوی تو ام.. گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من .. گیسوان تو شب بی پایان.. جنگل عطرآلود ... شکن گیسوی تو موج دریای خیال .. کاش باز ورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج سیاه .. همه ی عمر سفر می...
-
نا رفیق
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 13:44
بعد مدتها سرو کلم پیدا شده چیزه تازه ای ندارم که بگم دلم واقعا برای همتون تنگ شدهَ تازه از شر امتحانا امروز خلاص شدم دیگه نه از تفکر مثبت حرف میزنم از انرژی مثبت چون فهمیدم با این چیزا سر از نا کجا آباد در میارم. تا واقعا خودم نخوام چیزی تغییر نمی کنه. فقط یه چیزه دیگه بگمو زحمتو کم کنم مرده شور اونایی رو ببرم که دم...
-
التهاب لحظه ها
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 21:44
سینوهه : سلام آتوس : همین..؟! - پس چی بگم دیگه..؟! - چمیدونم.. یه کم طولانی تر... مثلآ بگو با یه دنیا تفکر و انرژی مثبت خدمت تک تک خوانندگان وبلاگ مشترک آتوس و سینوهه سلام عرض میکنم و امیدوارم لحظه های خوبی رو تا حالا پشت سر گذاشته باشین... - وقتی الان حالم خوب نیست چرا دروغکی بنویسم با یه دنیا انرژی مثبت..؟! ولی در...
-
گلایه
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 19:54
سلام... بازم میخواستم پست جدیدم راجع به تفکرمثبت ومسائلی پیرامون اون باشه ولی... بگذریم که یکی از دوستان نا امیدم کرد... هی میخوام گله نکنم ولی نمیشه مترسم گله نکنم عقده ای بشم واین عقده روی کودک درونم اثر بدی بذاره،( واین کودک، دخترفراری بشه) یکی از دوستان عزیز بجای اینکه به عمق مطلب توجه کنه وسبک سنگین کنه آیا مطلبی...
-
تفکر مثبت
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 14:23
سلام به همهء دوستان ... چند روزیه سرم شلوغه ، درگیر امتحانای پایان ترمم . فکرم کار نمی کنه چی بنویسم. کلافه م. صبحی اومدم برم کتابخونه درس بخونم مخم هنگ کرد. اومدم بیرون یه نخ سیگار کشیدم ، اعصابم خرد شد. بار و بندیلم رو جمع کردم برگشتم خونه. یه زنگ به آتوس زدم ، اونم پکرتر از من . دعوتم کرد برم خونشون. در مورد کار...
-
معرفی..!
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 20:25
- سلام...من سینوهه هستم..بیست و دو سال دارم.. ساکن تهران.....دیگه..؟! آها..یادم رفت.. به نام خدا..!!من سینوهه هستم ... بیست و... - اوووووی...مسخره..مگه اومدی مصاحبهء تلویزیونی.. - یعنی چی..؟! - مسخره..مگه داری توی مسابقهء تلویزیونی شرکت می کنی..؟! - وا ... بالاخره باید منو بشناسن یا نه..؟! - من که ۸ ساله باهات رفیقم...