ًُفقط ببین !

انسان فقط می تواند بداند که خداوند

چه چیزی نیست.

دانستن اینکه خداوند چه هست،

ممکن نیست.

زیرا این جایی است که "بودن"آغاز میشود،

تو نمی توانی خدا را بفهمی،

اما می توانی "او"باشی ،

یعنی متخلق شوی به اخلاق خداوندی.

در این ساحت است کهتنها فهم ممکن

اتفاق می افتد؛شهود.

اما چنین فهمی

به کل با فهمهای دیگر تو متفاوت است

زیرا در چنین فهمی ،نه کسی که

مفهمد، در میان می ماند

و نه چیزی که فهمیده می شود.

فقط فهم است که می ماند.

به همین دلیل ساحت بودن وساحت شهود

بر هم منطبقند.

حتی دانشی هم وجود ندارد.

زیرا دانش مرده و شی واره است،

به علاوه دانش همواره درباره ی

گذشته است.

وخداوند درگذشته نیست.

ونه در آینده.

خداوند همواره حاضر است ؛

وهمواره این جاست.

چشمانت را ببند وببین.

آنگاه چشمانت را باز کن و ببین.

پس از اینها، چشمانت را نهببند ونه باز کن،

فقط ببین !

 

نظرات 11 + ارسال نظر
نارنج دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ب.ظ

مطلبتونو نخوندم معذرت...جوابتون توی وبلاگ خودمه

توت کوچولو دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:08 ب.ظ

اول از همه سلام!!
دوم اینکه شنبه روز پدر بود نه روز مرد از اونجایی هم که تو هنوز پدر نشدی پس دلیلی نبود بت تبریک بگم! البته میدونم کم لطفی کردم باید میومدم حداقلش عید رو تبریک میگفتم!
سوم اینکه نه دلخور نیستم کلا من زیاد این چن وقت وب گردی نمیکنم ! به هر حال ممنون که اومدی
چهارم اینکه جوابت رو تو وبم حتما چک کن اون بی ....!! رو کامل کردم!

بابای

مریم سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

سلام
جمله های زیبایی نوشتی در باره ی خداوند
شهود رو خوب اومدی...
و اینکه اون دوتا بر هم منطبقند

مریم پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:18 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

سلام سینوهه جان
من آپم
دارم لینک وبلاگتم میذارم
البته با اجازه

مریم پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:48 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

نچ!
ادامه نداره
پایان من!

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:50 ب.ظ http://rue.blogsky.com

قاصدکی از راه رسید
خبری از تو نداشت
پرپرش کردم بی رحمانه
تا عبرتی باشد برای
قاصدکهای فرداها
ممنون از حضورت
وبلاگت خیلی زیبا شده
در ضمن آدرس وبلاگتو گم کرده بودم خوب شد نوشتی
لینکت می کنم و همیشه بهت سر میزنی
دلت شاد

نارنج سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ق.ظ http://naranj.blogsky.com

بانگ انا الحق بر اوردن....میدونی؟بعضی وقتها با حلاج موافقم و بعضی وقتها نه....این نوشته هم یه جورایی بانگ انا الحق زدن بود...و الان من به شدت باهاش مخالفم در هر صورت جوابت توی وب خودمه
اهان راستی این قالب جدید یک کم خزه

someone سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

چقدر خجالت می کشم که انقدر ازش دورم ...
دلم می خواد داد بزنم و صداش کنم ...
بگم دوستش دارم ....

اما خیلی وقته که صدام در نمی یاد و خفه شده ....

من به روز هستم دوست داشتی بیا .. خوشحال می شم ....

مریم سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:56 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

سلام سینوهه
|
آپم من

مهشید سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ب.ظ http://caticef.blogfa.com

چرا گاهی خدای وجود ما گم می شه در حالی که ما اعتقاد داریم خدا همیشه درون ماست؟

سینوهه پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:58 ب.ظ

دوباره مینویسم...... خسته ودلتنکم...امتحان دارم//////

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد