عشق مسافر کوچولوی قرن ۲۱

اصلا نمی دونم چرا هیشگی ازم نپرسید، تو چرا اهلی شدی؟

تو رو چه به این حرفا! توی  بی ستاره ، توی سردو بی حس؟

نمیفهمم چه طور این حس رو که زمانی احمقانه فرض می کردم منو اسیر خودش کرد.

هر کی می گفت اهلی شدم با پوزخند می گفتم اسم آخرین رمانی خوندی چی بود؟

اسم آخرین تئاتری که رفتی چی بود؟

اما حالا به یاد اون پوزخندا که میفتم از خودم خجالت می کشم،گونه هام گر میگیره،

موهام به تنم سیخ میشن،به خودم لعنت میفرستم که ایکاش احساس پاک دیگرونو

به سخره نمی گرفتم .اما میگذره ای  دلخوریا میگذره.

افسوس که باید بعضی چیزا رو باید با چشم دل میدیدم اما منه مغرورو صرفا منطقی

با چشم سر نگاه کردم،کاش سرم می ترکید.

آخرش حسمو بهش نگفتمو نفهمید که منو اهلی کرده.

حالا به یاد اون روزای بارونیو عاشغونه زیر بارونا بی هدف راه میافتم اما بارون

نیست سرابه دیگه نه اونو کنارم می بینم نه دیگه بارون میباره.

خب اینم تاوان عشقه ! بی وفایی رسمش تنهایی مرامشه! کسی هست که بگه اون روزا تکرار می شه/اصلامگه ادم چند بار اهلی میشه؟ کاش قدر لحضات اهلی شدنو بیشتر بدونیم،

طوری که انگاری آخرین لحظه ایکه این لحظاتو لمس می کنیم.

کاش کی این حس مقدسو منه خراب حس نمی کردم ،آخه احساس میکنم به ساحت

عشقو عشاق توهین شده.پاکی عشفو بردم زیر یه علامت سوال گنده.

خب بی سرو پاهایی مثل من باید تجربه کنن تا عشق خودشوبیشتر قدر بدونه.

پایان ناکامی !

نظرات 6 + ارسال نظر
نارنج شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ب.ظ

هیییییی چرا همه دم از اهلی شدن میزنن من یه پست توی کلوپ کتاب دارم در مورد مردی که یه زمانی منو اهلی کرده بود اونو براش توی گاهنامه مدرسمون هم چاپ کردم البته شاید اون فقط ادای اهلی کردن را در میاورد به هر حال شاید برات جالب باشه متن تقدیم شده به اقای پژمان فاضلی و معنی اهلی شدن همیشه عاشق شدن نیست نوعش با هم فرق میکنه من یه مدل دیگشو تجربه کردم

[ بدون نام ] شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ

نامزدیه کیییییییییییییییییی؟

نارنج یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ق.ظ

من یه سوتی توی اون کامنت بی اسم دادم شما نامزدیه دوست خودمو تبریک گفتید و من پرسیدم نامزدیه کی در هر حال معذرت
ایام اهلی
هه (پوزخند+نیشخند)

مریم یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:36 ب.ظ http://maryami.blogsky.com

سلام...
حالتو درک می کنم اما انگار باید یه بلاهایی سر آدم بیاد تا آدم حال دیگرانو بفهمه و مسخره شون نکنه
حالا باز تئ حستو نگفتی می تونی بگی اشکال از خودت بوده کوتاهی کردی اما...
بهرحال اگه دیگران باعث بشن این اولین و آخرین باری نباشه که اهلی شدی و به زور از بین اهلی شده ها بندازنت بیرون...مجبور میشی دوباره وحشی بشی بعدم دنبال راهی که دوباره اهلی بشی...
حالا کی و چه جوری خدا داند...

آزاده چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ب.ظ

سلام
خوبی؟اوضاع رو به راهه؟پست قشنگی بود،خوشم اومد،آفرین
راستی غرض از مزاحمت این بود که خواستم یه سراغی از دوستم(که اتفاقآ دوست تو هم هست) بگیرم.از یزد برگشت یا نه؟اگه اومده بش بگو حتمآ یه بعد از ظهر یه زنگ به من بزنه،کارش دارم.
ممنون میشم،اگه این محبت رو در حق من کنی
موفق باشی

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://rue.blogsky.com

کاش سهم من از تو دست هایت بود
تا روزی چشم هایم می گذاشتم و فردا را نمی دیدم
خواستم برای از دست دادنت اشک بریزم، دیدم تمام اشک هایم را برای بدست آوردنت ریختم...
دلت شاد سینوهه عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد