نا رفیق

بعد مدتها سرو کلم  پیدا شده چیزه تازه ای ندارم که بگم دلم واقعا برای همتون تنگ شدهَ

تازه از شر امتحانا امروز خلاص شدم دیگه نه از تفکر مثبت حرف میزنم از انرژی مثبت چون فهمیدم

با این چیزا سر از نا کجا آباد در میارم. تا واقعا خودم نخوام چیزی تغییر نمی کنه.

فقط یه چیزه دیگه بگمو زحمتو کم کنم مرده شور اونایی رو ببرم که دم از رفاقت میزننو  از پشت

خنجر نه شمشیر میزنن.

میگن تحت هر شرایطی برادریم ولی افسوس...

حالم بهم میخوره از این شعره سعدی خدا بیا مرز ...

آسایش دو گیتی تفسیراین دوحرف است...... با دوستان مروت با دشمنان مدارا

امضاء : سینوهه ی داغون

التهاب لحظه ها

سینوهه : سلام

آتوس : همین..؟!

- پس چی بگم دیگه..؟!

- چمیدونم.. یه کم طولانی تر... مثلآ بگو با یه دنیا تفکر و انرژی مثبت خدمت تک تک خوانندگان وبلاگ مشترک آتوس و سینوهه سلام عرض میکنم و امیدوارم لحظه های خوبی رو تا حالا پشت سر گذاشته باشین...

- وقتی الان حالم خوب نیست چرا دروغکی بنویسم با یه دنیا انرژی مثبت..؟! ولی در مورد قسمت دومش باهات موافقم..

- حالا مثلآ دفعه های قبل خیلی حالت به پستی که داده بودی نزدیک بود..؟!

- نزدیک نبود ولی می خواستم مخاطب هام انرژی مثبت دریافت کنن... هر چند که رطب خورده نمی تونه منع رطب کنه...

- حالا نمی خواد انقدر اینجا خودت رو بچه مثبت نشون بدی... از کی تا حالا تو انقدر به فکر مخاطباتی..؟!

- از وقتی ایرانسل اومده..!!

- ...؟! یخ نکنی با نمک...

- بترکی... حالا هم که دارم باهات شوخی می کنم ساز مخالف می زنی..

- تو هر کاری که بکنی من باهات ساز مخالف میزنم...

- تو که ازین کارا بلد نبودی..

- تنم خورد به تنهء تو...کمال همنشین بالاخره کار خودشو کرده دیگه...

- ای بی چشم و رو... من کجا رو حرف تو حرف زدم داداشی..؟!

- داداشی..؟؟؟!! چه چایی نخورده دخترخاله هم شد واسه من... بیخودی خودتو به من نچسبون.. این وصله ها به ما نمیچسبه..

- تف به مرامت.. اول که جنسیتم رو عوض کردی... دوم اینکه مگه من وصله م..؟!

- پس چی.. اونم از نوع ناجورش..!!

- مثلآ چی..؟! مثال بزن...

- سر اون معرفی که وبلاگ منو خز کردی رفت... اینجا هم که اومدیم با رفیقام کل کل کردی و اسم منم به خاطر توی گوس پند ( گوسفند ) خراب شد...

- سر اون پست که خودت پیشنهاد دادی اسم پستمون باشه ( داداشیا )..! ولی حالا می  گی خودم رو به تو می چسبونم..! در ضمن من با دوستای شما کل کل نکردم.. قصد توهین نداشتم.. یه مکالمهء دوستانه بود... البته اگه ایشون من رو به عنوان دوست قبول کنن...

- اوهوووو..!!! چه لفظ قلم صحبت میکنه..!! ( ادا در آوردن با دهن ک ج..‌) : البته اگه ایشون منو به عنوان دوست قبول کنن...!! جمع کن بابا کاسه کوزتو... گن گن گن ..!!

- اولآ مگه من اینجا بساط پهن کردم که می گی کاسه کوزم رو جمع کنم..؟! ثانیآ چون مخاطبم خانم بود باید محترمانه صحبت کنم...

- دیدم چقدر اون اول باهاش محترمانه صحبت کردی... یه پستت رو اختصاص دادی به اون طفلک و تا تونستی کوبیدیش... بد بخت عقده ایه بی جنبه... منم خز کردی رفت..

- ااااااه... همش می گه منو خز کردی.. تو که ذاتی و ظاهری و باطنی خزه بسته هستی و بودی و خواهی بود...

- البته ... تا وقتی که من با تو بگردم همینطور خز میمونم...

-  روی صحیت من فقط یا مریم خانم نبود...

- سینوهه... نذار بگم پست قبلیت اول قرار بود کامنت اختصاصیه مریم باشه.. اما چون زیاد شده بود من بهت گفتم این که خودش یه پسته... تو هم حرف منو قاپیدی ، برداشتی پستش کردی..

- آهان ... تو رو خدا یه وقت نگیا... خب مسخره تو که هیمن حالا گفتی...!!

- حالا بگذریم... امروز یه شعر آماده کردم که می خوام اینجا بنویسم...

- .....؟؟؟!!! شعر گفتی..؟؟؟!! تو..؟؟؟!!

- البته شعر که نه ... مر..

- منظورت همون شر و وره دیگه..؟!

- دقیقآ همونه...

- خوبه که خودتم میدونی... پس دیگه چرا میخوای بنویسیش..؟! تو فکر کردی مخاطبات اعصاب و وقتشون رو از سر راه پیدا کردن که بشینن اینجا اراجیف تو رو بخونن..؟! اگه میبینی همین چهار تا مخاطب رو داری از صدقه سریه منه بدبخت... میتونی عرضه داری خودت بگرد واسه خودت مخاطب پیدا کن..

- یعنی چی... یه جوری میگی انگار مخاطبات رو خریدی..!!
- شر و ور نگو بابا... شر و ورت رو بگو...!!

- بالاخره چی..؟! بگم یا نگم..؟!

- شعرت منظورمه...

- آهان... اول از خواننده های عزیزم استدعا دارم که کم و کاستی هاش رو به خوبیه خودشون ببخشن.. چون تازه کلاس اولم...

- ااه... چرا انقدر ناز میکنی... بنال ببینیم چه شر و وری سره هم کردی دیگه...

- بی ادب... واما شعر... اسم این شعر ( التهاب لحظه ها ) هستش..

- ای وای.. ما که رفتیم... واسه خودت بگو...

- ....

منم گم شده دیار دردم ... رها شدهء دنیای چرندم

می خوام بترکه این بغض کهنه ... منو رها کن از غصه

همون غصه که سال ها با منه ... دشمن جون و دل و  قلبمه

غوره نشده می خوام مویز بشم ... رها از این دنیای پر افت و خیز بشم

می خوام داد بزنم آهای دنیا ... بین حرفام می شنوم ساکت بی دنیا

حیرت زده دنبال رد صدا ... می بینم هیچی نیست جز غار غار کلاغا

دوباره می خوام داد بزنم آهای دنیا ... این دفعه با تردید دنبال همون صدا

هرچی میگردم کسی نیست حتی یه آشنا ... می خوام فرار کنم ، نمی دونم اما کجا

دوباره به یاد صداهه میفتم ... یاد حرفای اون بیچاره میفتم

می گفت : موقعی داد بزن که تنهایی ... گرفتار اوهام و تشویش دنیایی

با خودم گفتم دیگه ازین بدتر ... دنیای رو به زوالم از این خراب تر

نمی خوام روزام بشه ازین سیاه تر ... نمی خوام تکراری بشه روزای تباه تر

دوباره صداهه ، اما این دفعه بلندتر ... تن صداش انگاری شده ضخیم تر

یهو یه ترسی میفته به جونم ... همون که تشنه شده واسهء خونم

می گه اینجا جای دل شکسته نیست ... اینجا جای آدم دل خسته نیست

برو حرفات خریدار نداره ... دل پر غصه غمخوار نداره

برو دتبال مثل خودت بگرد ... دنبال یه آدم تنها و طرد

منم محزون تر از همیشه ... زخم خوردهء دنیای بی ریشه

داره یادم میره جوونی ... بازم می گم گرفتار جنونی

توی این فکرا بودم ... رهایی از انزوا بودم

یکی گفت مگه نمی خوای سنگ صبور ... دل پر غصه ، جای سوت و کور

هر چی نگاه کردم نبود کسی ... دلم پر شده از دلواپسی

صدا از اون بالاها بود ... آره ، از اون آسمون کبود

گفتم چی بگم ، گفتنیا گفته شده ... دل این تنهای تنها سوخته شده

نمی خوام داغ دلم تازه بشه ... نمی خوام دلتنگی هام آوازه بشه

گفتم دلم خیلی گرفتست ... از این نا مردمی ها خستست

جوای خوبی رو بدی می بینی ... آخرش می شی بده ، تنها می شینی

به هر کی می گی رفیقتم ... غمخوار و یار شفیقتم

نمی بینی جز نامردی و نیرنگ ... نصیبت شده کاه و خلنگ

دنیا شده پر از ریا و تزویر ... یه عالمه آدم تنها و گوشه گیر

دل هیچکی آروم نمی شه ... فکر کنم اینجا وسط آتیشه

دلم هم آروم نداره ... یه لحظه جرآت ، سکونم نداره

دنبال گمشدم می گردم زیر بارون ... رفیق لحظات پر التهاب و داغون

حالا چیزی نمونده ، فقط خاطره ... مشتی از ناکامی و فقط فاصله

صداهه می گه : اینا رو می خواستی فریاد بزنی ... همینجوری بگی و بگی و داد بزنی

ولی باشه ، آروم تر و شمرده ... می دونم دلت گرفته و پژمرده

ولی یادت باشه اینجا زمینه ... تاوانی نیست جز این ، همینه

باید صبر و تحمل کنی و بسازی ... تا توی زندگی به مشکلات نبازی

گفتم صبر و تحمل و سازش ندارم ... دیگه از تو التماس و خواهش ندارم

اونقدر داد می زنم ... هی ناله و فریاد می زنم

تا جونم آروم بگیره ... از غصه آروم بمیره

 

- .... تو به این میگی شعر..؟!

- من که از اول گفتم...هیچ ادعایی هم ندارم...

- والا این از شر و ور هم گذشته بود.. به نظرم تو اصلآ دیگه سعی هم نکن... برو ببین دخترم سحر چقدر قشنگ شعر میگه... یا همون مریم که باهاش کل کل میکنی... این سری دیگه در مقابلش هیچ دفاعی نمیتوی از خودت بکنی...

- خب سحر به باباش رفته... تازه من که اینجا با کسی سر جنگ ندارم که بخوام از خودم دفاع کنم... مریم خانوم هم قلم توانایی دارن و من هیچوقت خودم رو با شخصیتی مثل ایشون مقایسه نمیکنم و قصد دارم از مخاطب های دائمیش باشم...

- اوکی بابا ... فکر نمیکنی دیگه زیادی فک زدی..؟!

- نیست که تو همش ساکت بودی و هیچی نگفتی...

- من که رفتم... تو اگه خواستی بمون...

- صبر کن آتوس... منم الان میام... بذار یه خداحافظی بکنم بیام...

- .....

- خداحافظ همگی و ممنونم که ما رو تحمل کردین...

- ( از دور ) بیخود جمع نبند...خودت رو با من قاطی نکن... رفیقام همشون منو دوست دارن...

- ( با داد ) خیلی خب بابا... مرسی که منو تنها تحمل کردین... به خدا میسپارمتون... صبر کن آتوس... واستا بذار نم بیام ... آتوووووووووووووووووووووووس.......

 

 

 

گلایه

سلام...

بازم میخواستم پست جدیدم راجع به تفکرمثبت ومسائلی پیرامون اون باشه ولی...

 بگذریم که یکی از دوستان نا امیدم کرد...

هی میخوام گله نکنم ولی نمیشه مترسم گله نکنم عقده ای بشم واین عقده روی کودک درونم اثر بدی بذاره،( واین کودک، دخترفراری بشه)

یکی از دوستان عزیز بجای اینکه به عمق مطلب توجه کنه وسبک سنگین کنه آیا مطلبی که می خونم چرنده

یا نمود واقعی وعینی داره؟اصلا جدای ازاینا ارزش خوندن داره یانه؟یامیتونه روی مخاطب اثری داشته باشه یا نه؟(البته امیدوارم اثرداشته باشه) 

  بجاش طعنه می زنه که تو خودت مشکل داری وبا شرایط فعلیت نوشته هات وروحیت باهم پارادوکس دارن، مطلبتوازفلان مجله نوشتی و

حرفات مال فلان آقاست و......اگه حال من اون موقه خراب بودبخاطرموضوعیه که منو چندوقتیه درگیرخودش کرده وزمان می بره تا باهاش کنار بیام،(فکرکنم این دوست نکته سنجمون فهمیده باشه چه موضوعیه)

واین دلیل نمیشه به حرفایی که میزنم اعتقاد نداشته باشم،. خداییش چنددرصداینایی  که

مطلب منویسن 100% نه50%مطالبی که مینویسن از خودشونه؟خوب شایدم باشن، ولی یه مطلب با این محتوا قاعد تاباید رفرنسای مختلفی داشته باشه که مطلب من نه به آقای یکس مربوط میشه نه به مجلش که اصلا من قبولش ندارم .

  فرضایه آدم 100%مثبت اندیش مثبت نگر پیدابشه( فکرنکنم پیدابشه) این آدم نباید مشکل پیدا کنه؟ خوب اگه آدمه طبیعتا چرا، این مشکل روی این آدم اثرنمی زاره؟حتمامی زاره اگه آدمه( شاید منه سینوهه فرشته باشم،پوزخند) راستی یه چیزی از سینوهه یادم اومد، کاهنا وستاره شناسابهش گفته بودن توستاره نداری برای اینکه ازنظرماوطن مشخصی نداری بنابراین نمیتونیم بهت بگیم اقبالت چه جوریه، شاید توفرزندخدایان باشی.

زیادحاشیه رفتم ببخشید....بهرحال نظروانتقادیه که شده ولی اگه سازنده باشه چه خوبه باعث پیشرفتوکماله ولی اگه غیرسازنده باشه، به قوله یه بندهخدایی آدم دچاره یأس فلسفی میشه.

برای شفاف سازی بگم که مطلبام برداشتای شخصیه خودم ازکتابای نویسندهای زیره:

وین دایر،جان گری، آنتونی رابینز،استفان کاوی و...که اکثرابه لوگوتراپی، متافیزیک ومعنویت خیلی توجه کردن.

ببخشید سرتونو درد آوردم...

 

      امضا:سینوهه